۱۳۸۷ آبان ۲۰, دوشنبه

سفر به بیاضه - خور - مصر

و داستان از آنجا آغاز ميشود كه در جستجوي چيزي، چيز ديگري بيابي!!!
قرار گروه ساعت 12 شب بود و به رسم ما ايراني ها ساعت 12:30 با اتوبوس بنز 203 به سوي بياضه روستايي در جنوب شرقي استان اصفهان به راه افتاديم به شوند خاكي و شوسه بودن برخي از جاده ها كه در مسير بود نميشد با اتوبوس هاي مدرن امروزي به آن ديار رفت. براي رسيدن به بياضه بايد از شهرهاي گرمسار، سمنان و دامغان رد ميشديم در دامغان گازوييل زده سپس از جاده اي كه به سوي مشهد ميرود بيرون رفته سرازير به سوي جنوب ميشديم. نام اين جاده معلمان بود به شوند وجود شهري به همين نام. در اين جاده ه از شهر معلمان و روستاهاي خور و مهرجان گذشتيم


جاده معلمان

جاده معلمان


روستای مهرجان

پس از 12 ساعت، ساعت 1 نمیروز به بياضه روستايي با تاريخي بيش از 2000 سال رسيديم. روستايي كه هم اكنون داراي دو حسينيه كه يكي از آنها 1100 سال از روزهاي نخستينش ميگذرد. يك مسجد بزرگ و يك امامزاده و يك دژ كه نخستين يافته ها آن را به دوران ساسانيان برمیگرداند!
ظهر را در حسينيه تازه بياضه به استراحت پرداختيم و ساعت 4 بود كه به سوي قلعه بياضه سرازير شديم. دژي 5 طبقه كه در زمان رضاخان يك طبقه از آن ويران ميشود. داراي 3 برج ديده باني . خندق پيراموني كه قسمتي از آن پر شده بود. دروازه اي كه ديگر وجود خارجي نداشت و جاي آن را يك درب آهني گرفته بود. اين دژ 3 محله داشت! داراي 900 اتاق كه ميانگين خانواري 4 نفر ، گنجايش 3200 نفر را داشت! اتاقهاي كوچك با درهاي بسيار كوچك شوند آن را جويا شدم راهنمايمان كه سيدي پير و فرتوت بود گفت براي اينكه اين دژ اسنفاده دفاعي داشته مردم در زمان صلح در خارج از دژ و در خانه هايشان ساكن بودند ولي زماني كه تازشي روي ميداد به داخل دژ ميرفتند چون امكان شكستن دروازه وجود داشت درب خانه كوچك ساخته ميشود تا ورود به آن با اسب امكان نداشته باشد و هر كس وارد ميشد بي دفاع باشد! اين هم خودش شيوه اي پدافندي است. يكي از دوستان از مسئول دژ كه آموزگار روستا بود پرسش كرد كه اينجا زير خاكي ندارد وي در جواب گفت اين خودش گنجي گرانبهاست! مسرور از اين هنوز هستند كساني كه تاريخ خويش را گنج ميدانند.
شب شد خواب به چشمانم نمي آمد شايد سكوت كه دوستدار آن هستم مرا گرفته بود آتش كوچكي به راه انداختم و چاي دم كردم و تند تند نفسهايي دودي پس ميدادم. ساعت نزديك 3 بامداد بود كه صداي خودرويي كه پشت سرم ايستاد را شنيدم بي توجه به آن در دنياي خويش غرق بودم كه بوق زد بي خيال نبود كه نبود زماني كه برگشتم كپ كردم ماشين نيروي افتضاحي بود ساعت 3 بامداد!
پرسش كرد كه بچه كجايي گفتم تهران – كي اومديد كي ميريد واسه چي اومديد اينجا تنهايي چه كار ميكني انگار دزد گرفته بود. گروه شانس آورد كه بي خيال شد و رفت ! ميگفت چرا به ما نگفتید كه اينجاييد!

در ادامه فرتورهايي از دژ و روستاي بياضه را ميبينيد:

نزدیک امامزاده

خانه ای روستایی

خرابه ای از خانه روستایی

نمایی از بالای دژ از روستای بیاضه

روستای بیاضه

ویرانه هایی از خانه روستایی

یکی از 3 باروی دیده بانی

دیوار بیرونی دژ

نمایی از مسجد جامع روستا

بامداد در بیاضه


بامداد پس از خوردن ناشتايي به سوي شهرستان خور به راه افتاديم تا از آنجا به سوي درياچه نمك خور برويم نخست ديدگاه ما از درياچه نمك چيزي مانند درياچه نمك قم بود ولي سخت در اشتباه بوديم. زميني بي فايده در ديد نخست در جلوي چشمانمان بود بسيار بزرگ كه پايانش روشن نبود! وقتي پاهاي خويش را بر روي آن زمين بي فايده گذاشتيم تازه فهميديم چرا به اينجا ميگويند درياچه نمك! درياچه نمك با لايه نازكي از خاك پوشيده شده بود نمكي بسيار شورتر از آني كه تاكنون مزه كرده ايد. جالب بود خودروي ها و كاميونهاي گذري براي ما بوق ميزدن شايد ميگفتند اين ديوانه ها اين همه راه آمده اند كه اينجا را ببينند! به هر روي اينجا هم زيبايي خود را داشت . بايد گفت كه در نزديكي اين درياچه كارخانه توليد پتاس بود كه از درياچه نمك به ديد صنعتي و معدني مينگريست.


در ادامه فرتورهايي از اين دشت نمكي پنهان را ميبينيد.


نمک در زیر لایه ای از خاک




پس از دریاچه خور نزديك ساعت 10:30 بود كه به سوي آرمان نخست كه همانا روستاي مصر بود به راه افتاديم.



آب انباری در مسیر


اين روستا قدمتي 100 ساله دارد نخستين كسي كه اينجا را آباد كرد و قنات اينجا را زد يوسف نام داشت مدتي نام اينجا روستاي يوسف بود پس از چندي به شوند هم نام بودن باني نخست اين روستا و شبيه بودن اينجا با كشور مصر نام اينجا به مصر دگرگون يافت. شما در اينجا ميتوانيد توانايي بشر را ببينيد كه در كنار رمل هاي (تپه هاي ) شني دست به كشت سبزيجاتي مانند شبدر و يونجه ميزند و ديدن زمين سيز و كشت شده در كنار شنهاي روان تعجب هر كسي را كه ديدي جز شن از كوير ندارد بر ميانگيزد.
در فاصله 4-5 كيلومتري مصر روستايي بود به نام فرح زاد كه قدمتي 50 ساله دارد قرار بود ما در اينجا 2 روز و 1 شب بمانيم.
شوند نام فرح زاد را هم بگزاريد پيش من بماند كه شوند خوبي دارد اين رژيم نام آن را دگرگون كند!
اين دو روستاي فرح زاد و مصر انگار از ايران و دنيا جدا افتاده اند نه تلفن خط ثابتي وجود دارد نه تلفن همراهي آنجا آنتن ميدهد و اين يك از ويژگي هاي اين دو روستا است! برق اين دو روستا از دو عدد ديزل ژنراتور تهيه ميگردد. وشغل اصلي اهالي كشت سبزيجات و خرماست و دامداري به ويژه شتر است. پاسگاه پليسي هم وجو ندارد كه گير بدهند
نخلستانهاي شرقي استان اصفهان به شوند سرماي شديد سال گذشته و بارش برف سنگين بي سابقه همگي خشك شده اند و به اصطلاح اهالي سوخته اند كه جاي افسوس دارد.
ما در فرح زاد در هتلي هزار ستاره! كه باني آن سيد هاشم طباطبايي بود ساكن شديم كه داراي غذاي گرم سرويس بهداشتي فرنگي و ايراني و حمام با آب گرم و اتاق هايي با معماري كويري كه زيبايي ويژه اي داشت.
پيش از خوردن ناهار كه آبگوشتي بسيار خوشمزه و لذيذ بود كه دستپخت خود سيد ، همسرش ، پسرش، عروسش و برادرزاده اش بود به سوي رملهاي شني به راه افتاديم البته بايد پيش از آن از ميان كشتزارهايي كه تازه به زير كشت رفته بودند ميگذشنيم. پس از 10 دقيقه درختان گز نمايان شدند درختاني كه هر دم در حال مبارزه با شنهايند. لباس گرم و كفشهايمان را به اين درختان به رسم امانت سپرديم و در زير آفتاب و بر روي شنها با پاي برهنه به سوي رملها به پيش رفتيم. به شوند سرما خبري از مار و عقرب و مارمولك نبود! به دست آوردن نقاط بالاي رملها بسيار دشوار است و انرژي زيادي ميگرد به شوند گرماي زياد ، شيب تند و روان بودن شنهاي زير پا. شما جهت بالا رفتن از اين رملها بايد بيشترين تلاش خويش را صرف محكم كردن جاي پا كنيد.
پس از بازگشت و خوردن ناهار و به استراحت پرداختيم وقتي از اتاقها بازگشتيم بسيار افسوس خورديم ، آسمان ابري شده بود و ما ميخواستيم آسمان را تماشا كنيم ناچار بايد درنگ ميكرديم در شب هم با هوايي باراني و آسماني گرفته فانوس به دست به سوي كوير سرازير شديم تا شب كوير را هم بيابيم. شب كويري را يافتم ولي خود را گم كردم و مدام مرا به سوي خويش ميكشاند، نميدانم تا كي ميتوانم دوريش را تحمل كنم.
دوباره با اقاتگاه بازگشتيم كه من نام هتل هزار ستاره را به آن داده ام. سرويسي كه به شما در آنجا داده ميشود برابري ميكند با هتلي 4 ستاره در ايران با هزينه اي برابر و آب و هوايي بهتر.
پاي درد دل سيد نشستم ميگفت من تا كنون 150 ميليون تومان هزينه كردم سر رسيد وام هايش رسيده تمام سرمايه اش را هزينه كرده ولي باز كم دارد. به دنبال سرمايه گذار ميگشت چون ميخواست جايي را درست كند كه پاي خانواده ها را هم به آنجا بكشاند و از گونه فصلي خارجش كند چون فقط از مهرماه تا نيمه ارديبهشت گردشگران مي آمدند آن هم محدود در گروهايي دانشجويي – ستاره شناسي – زمين شناسي .=
تا ساعت 1 بامداد در انتظار آسماني بي ابر در كنار آتش گرما بخش گذرانيدم كه كم كم هوا باز شد يكي از دوستان ستاره شناس تازه كار بود راهنماي ما شد در آن آسمان هزاران ستاره. در آنجا به آسودگي ميتوانيد راه شيري را ببينيد كه بسيار زيباست.
صبح پس از صرف صبحانه با نان و پنير محلي دوباره به سوي كوير شتافتيم كويري كه مدام مرا به سوي خويش فرا ميخواند اينبار برنامه شتر سواري هم بود. پيشنهاد ميكنم يكبار سوار شويد. پس از گذشت چيزي در حدود 4 كيلومتر در شمال فرح زاد به منطقه اي رسيديم به نام سلکنون چاله اي در ميان رمل هاي شني چيزي مانند درياچه نمك خور ولي با زميني سخت تر و نمكي شورتر وبا مساحتي بسيار كوچكتر. رملهاي اينجا از رملهاي فرح زاد بسيار نرم تر بود و شوند آن نبود رطوبت بود. اينجا منطقه تخت است كه جهت ديدن ستارگان و تماشاي غروب و طلوع خورشيد بسيار مناسب است.


فرتورهايي از هتل هزار ستاره فرح زاد :

حیاط


راه پله ای که من به زور از آن رد میشدم که به سوی بام میرفت


دو چیز خوب! دستشویی و حمام



فرتورهايي از كوير مصر:





و در انتها خودم!



من در كوير مصر چند چيز را ديدم: آفتاب كوير – باران كوير – آسمان كوير – مهر گرم كويريان – مبارزه براي زندگي و ..
.ديگر ظهر شده بود بايد به كوير و فرح زاد بدرود ميگفتيم چاره اي جز بازگشت نداشتم.
اگر بشه میخوام دوباره در ارتحالیدی! در دیماه دوباره به آنجا برم. اميدوارم شما را هم در آنجا ببينم.
برای دیدن فرتورها با کیفیت بالاتر در خواست دهید تا انجام شود.

۱۳۸۷ آبان ۱۳, دوشنبه

نخستین پیام

سد درود به دوستان
چندی است میخواستم بلاگ جدیدمو راه بندازم پیرامون مکانهای زیبای ایران که خودم با پای خودم رفتم! رفتن به روستای مصر شوندی شد تا این کارو بکنم روستایی که خود را در آن جا گذاشتم.
مرا با دیدگاه های آموزنده خودتان تشویق کنید.
امیدوارم خوشتون بیاد.